تا كه بوديم...

تا كه بوديم، نبوديم كسي

كشت ما را غم بي هم نفسي

تا كه خفتيم همه بيدار شدن

تا كه مرديم همگي يار شدن

قدر آن شيشه بدانيد كه هست

نه در آن موقع كه افتادو شكست

 

یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و
آهسته میمیره . یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما
تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم . یادمون
باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه
طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون
زندگیش رو ازش میگیریم.......


من خیلی غصه دارم........
من خیلی غصه دارم
هیچ مونسی ندارم
تو آسمون ستارس

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

بازم دلم گرفته هوای گریه دارم.......
کاشکی میشد دوباره سر رو شونت بذارم
 
کاشکی بودی کنارم اما بازم میدونم
تو نیستی و من اینجا از دلتنگیام میخونم
 
بارون غم از چشام می باره.........
بی تو تنهام تو شبای بی ستاره

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

    همین فردا

      من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

      زمان در بستر شب خواب و بیدار است

      سیاهی تار می بندد

     چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است

      دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

      لحظه دیدار نزدیک است
      باز من دیوانه ام، مستم
      باز میلـــــرزد، دلــــــــم ، دستـــــم
      بازگویی درجهان دیگری هستـــــــم
      های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
      های ! نپریشی صفای زلفـــــم را، دست
      آبرویم را نریزی، دل
      - ای نخورده مست -
      لحظه دیدار نزدیک است
     

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …
تنهای تنها میون این همه آدم سخته.
دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

تنهایم...
 
تنهــایـم ...

اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...

خستــه ام ... 

ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...

 

چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز...

ولــی رازی نـدارم...

چــون مدتهــاست

دیگــر کسی را "خیلــی" دوست ندارم...

بـَـعضے حــَــــــــــرفارو نـِـمیشـِـہ
گــُـفت
بایـَــد خـُـورد
امــ ا بـَـعضے حـَـرفارو
نـَـہ میشـِـہ گــُـفتـ نــَـہ میشـِـہ خـُـورد
میــمونـِـہ سـَـرِ دِل
میشـِـہ سُکوتــْ
میشـِـہ دلتـــــــَـنگے
میشـِـہ بــُـغض
میشـِـہ هـَـمونـــــ وَقــْـتے کـِـہ
خــُـودتــَــم نـِـمیدونـے چـِـہ مرگتـــــــــــــــه... 
 
 

درد.....
 
ایــــــن روزهــــــــــا

هـــــــر نفـــس ،

בرב اســـت ڪه مــے ڪشـــم !!!

اے ڪـاش یا بـــــــــــوבے ،

 یـــــا اصـــلا نبوבے !!!

ایـــــن ڪه هســـــــتــے

 و ڪنــــارم نیســــــــتــے ...

 

  
کاش.....
 
کـــاش میــــــــ دانستمــــــــــــ.......
چــطـور بـه صبــح بــرسـانـمــــــ......
تـــمامــــ شـبــــ ـــــهـایی را کـــ ــــه بــا رفـتنتــــــــ...
یـــــــــــلـــــــــدا شــدنــد ...!!!

 


 دلتنگتم......
 
وقتــی تــو نیستــی
 

چِقــدر دِل تنــگ مـی شـوم گــاهـی خیلــی زیــاد...

و ایـن دلتنگــی مـی بــردم تـــا تـَــــرس
...
یــک تــَــرس دائــمی کـِـه نکــند ایــن دلتنگـــی هـــا
 همیشگـــی بِشــود . . .

 خدایا...؟ حواست هست؟؟؟

صدای هق هق گریه هایم، از همان گلویی می آیدکه تو از رگش به
من نزدیکتری...

 

 

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

بس که دیوار دلم کوتاه است

 

هرکه از کوچه “تنهایی” ما می گذرد

  

به هوای هوسی هم که شده 

 

سرکی می کشد و می گذرد

 


روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

 

چقدرسخته منتظره بهارباشي زمستون از راه  

برسه

چقدر سخته از ديدنش خوشحال بشه 

ولي اون ناراحت

 


 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 
 تمـــام زندگی ایت

به تمام لحظات عاشقـــانه مان
نخواهد گذشت خــــائن
سالروز حســــرت خوردنت مبارک

 

 

 

قدم های هنوز میلغزند

التهابیست میان ماندن و رفتن
زمزمه لب هایم ساز خداحافظیست
سوسوی نگاهم به دور دست هاست
در دهکده ی دل جای برای ماندن نیست
ویران شده ایست متروک و بی صدا
گاه گاهی صدای حق حق بارانی به پا میکند
اینجا در همسایگی خدا باید برای به اوج رسیدن پرید

 

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ 

انتظار خبری نیست مرا 

 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری 

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس 

 برو آنجا که تو را منتظرند

 

 

 

 

 

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

دلتنگی…! احساس قشنگیه؛ وقتی بدونی اونی که دوسش داری، فراموشت نمی کنه

امشب نمازم بیشتر از همیشه طول کشید!

دلیلش را نفهمیدم

شاید برای سلامتی ات بیشتر دعا کردم!

و یا شاید

برای برگشتنت

مهم نیست کدام است

من برای داشتنت “خدا، خدا” کرده ام

تنهایى یعنى توى اتوبوسى که همه صندلى ها

دو نفره هست، تنها صندلى اى که یک نفره

 

هست مال من باشه

 

 


عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛ بعد از گذشت چند ساعت

به کلاهبرداری! بعد از چند روز به دوستی! بعد از چند ماه به همکاری! بعد از چند سال

به همسایه ای… اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم! دیگر وقت آن رسیده که

اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم


  

هـــر جـــا کـــه مــی بینـــم نـــوشتـــه اســـت: “خـــواستـــن

تــوانــستـــن است” آتــــش مـــی گیــــرم! یعنــــی تــــو نخـــواستـــی کـــه

نشـــد!

 

غمگـیـــن تــریـن جــای خــاطــره اونجــاییـه کــه کــم کــم احســاس میکنــی

چهـــرش هم داره از یــــــادت میـــرِه…!

گــــفته باشــــم!.!.! من هیچ وقت به اینکه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی

نمی کنم… مامانم یادم داده اسباب بازیام و بدم به بد بخت بیچاره ها

 

دلیل ناراحتیت را فهمیدم، دلم گرفت، خواستی خطت را خاموش کنی تا “آرام” شوی اما

کاش می فهمیدی من “نــاآرام” خواهم شد… روشنش کن لعنتــــــــــــــــی

روزی خیانت به عشق گفت: دیدی؟ من بر تو پیروز شده ام

 

عشق پاسخی نداد، خیانت بار دیگر حرفش را تکرار کرد، ولی باز هم از عشق پاسخی نشنید

خیانت با عصبانیت گفت: چرا جوابی نمی دهی؟سپس با لحنی تمسخر آمیز گفت: انقدر بار

شکست برایت سنگین بوده است که حتی توان پاسخ هم نداری؟عشق به آرامی پاسخ داد: تو

پیروز نشده ای خیانت گفت: مگر به جز آن است که هر که تو آن را عاشق کرده ای

من به خیانت وا داشته ام؟

عشق گفت: آنان که عاشق خطابشان می کنی بویی از من نبرده اند

چرا که عاشقان هرگز مغلوب عشق نمی شوند

روزی خیانت به عشق گفت: دیدی؟ من بر تو پیروز شده ام

 

عشق پاسخی نداد، خیانت بار دیگر حرفش را تکرار کرد، ولی باز هم از عشق پاسخی نشنید

خیانت با عصبانیت گفت: چرا جوابی نمی دهی؟سپس با لحنی تمسخر آمیز گفت: انقدر بار

شکست برایت سنگین بوده است که حتی توان پاسخ هم نداری؟عشق به آرامی پاسخ داد: تو

پیروز نشده ای خیانت گفت: مگر به جز آن است که هر که تو آن را عاشق کرده ای

من به خیانت وا داشته ام؟

عشق گفت: آنان که عاشق خطابشان می کنی بویی از من نبرده اند

چرا که عاشقان هرگز مغلوب عشق نمی شوند

 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه، باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست

 

دلم تنگ است

بسان قایقی گم گشته در دریا

پر از ترس است

نمیدانم کجا بودم کجا هستم

مقصد نامعلوم است

در این آشفته بازار

به دیدار تو مشتاقم

 

پر تشویشمو حال خود نمیفهم
دلم تنگ است
برای آن نگاه شوخ و شیطانت
برای آن حس غریب چشمانت
نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم
دل تو پس چرا اینسان آرام است
!!!!!!!!!!
تعداد صفحات : 16