سادگی...

چـــــــقد  خوبــــــــه

بعـــــضی از ادمـــــــا بدونن

که اگر چیـــــــزی رو به روشـــون

نمیاری "از سادگــــی نیست"

شاید دیگه اونقدر واست مهــــــم

نیستــن که روشون حســــــاس

باشــی ...

 

چه حسرتی است
عبور از کنار عابرانی که
عطر تو را میزنند
اما هیچکدام تو نیستی..!!

تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،
تنها یــــک کلمه است
...
"مےگذرد"
ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد

 قــول بــده کــه خــواهــی آمــد


امــا هــرگــز نیــا!

اگــر بیــایــی

هــمه چیــز خــراب می شــود!

دیــگر نــمی تــوانــم

اینــگونــه بــا اشتــیاق

بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم!

 ﮐﻢ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ؛


ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍﺑﭙﺮﺳﻨﺪ !
ﻭﻟﯽ .......

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯿﺴﺖ،

ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ؛

ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﯽ:

ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ…

 

من غــــــرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم

کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی

غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد

با تـــکـــــه هـــایـــــش

شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــد زد. . .

 

خیانت را ........

معلـم ها یادمان دادند ........

آن جـا که گفتند :

جــای خــالی را بایــد پــر کــرد ... ! ! !

 

آدمی که بخواهد برود…

میرود!

داد نمیزند که من دارم میروم!!!

آدمی که رفتنش را داد میزند..

نمیخواهد برود!

داد میزند که نگذارند برود!!!

 

مَــحال اسـت بِــبَـخشم کسـے را کــه...

وَسَـطِ خـنده هـایمـ

وَقـتــے بـه یـادش مـــــے اُفتـــم...

گـــــریـه امـ مـے گـیرد...!!!

 

کاش جایمان عوض میشد

تا

تو میدانستی

که چقدر "بی انصافی"

و

من

میدانستم

"چرا" . . .

 

دستهــايم را محکمتر بگيـر

من هنوز هم نميخواهــم

تورا...

به دست خاطرات بسپارم...

 

گـفـتـی: "بــازی" بــُرد و بـاخــت دارد...

ولـــی...

زبـانــم بـنـد آمــد بـگـویـم:

کـه مــن "بـازی" نـکـردم؛

مــن بـا تــو "زنـدگـی" کـردم!!!

اینجا ...

مهم نیست کجاست...!

بی تو،

 همه جا دوردست است!

 

اینجا در دنیای من گـــــــــــــــــرگ ها هم افسردگی مفـــــــرط گرفته اند....

دیگر گوسفند نمی درند...

به نـــی چوپان دل می سپارند و گــــــریه می کنند...

قلب کال مـن

 

در فصل دست های تــو می رسـد

 

فصـلی برای تمـــــام رؤیــاها

 

دستــی برای تمـــام فصـــــل ها . . .

 

از میان همه ی مــــــــــردهـای دنیا، فقط کافیست پای "تـــو" در میان باشد ...

نمی دانی برای تــــو "زن" بودن چه کیفــــــــی دارد!


اگر هُـــــــــرم نفسهــــــــایت

به داغــــســــــتان لبهــــــــایم

گل تبـــــخــــــال بنشــــاند؛

من این تبخــــال شـــــیرین را

که تنهــــــــا یادگار توست...

به دنیــــــایی نمـــــــی بخشم!


این روزها،

دلم اصرار دارد

فریاد بزند

اما...

من جلوی دهانش را می گیرم،

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!

این روزها من ...

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،

خط خطی نشود!

سکوتی می کنم به بلندی فریاد ...

فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد

از راز دلم

از این روزهای تنهایی و دوری و ...!

حسرت ، که در این هجــــــــــوم تاریکی

صدای دل هم به جایی نمی رسد!

من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی...
و محکم در آغوشم بگیــری ...
و شیطنت وار ببوسیم ...
و من نگذارم...

عشق من ...

بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!

درد مـــــن چشمـــــانـــی بــــود کــه بــه مــن اشکــ !

هدیـــه میــــداد و بــه دیگــــران چشمــــــــکــ ـ ـ ـــ !‬

میگویند کلمات میتوانند سخت ترین

لحظه ها رو توصیف کنند

اما شکستن قلب هرگز قابل توصیف نیست

دلم لحظه ای را می خواهد !

که تو باشی ...

همین کنار نزدیک به من

درست روبروی چشم هایم

همنفس نفسهایم

خیره شوم به لبهایت

دست بکشم به تک تک اعضای صورتت

بعد چشمهایم را ببندم و ...

" ببوسمت "

آن لحظه دنیای من تمام می شود .

" به خدا که واقعاً تمام می شود "

روزی می رسد که دوباره از کنار هم عبور می کنیم...

و آن روز ...

تــــــــــو فقــــــــطـ یـــــــــک...

غریبه آشنایی...

 

میگی دوستم نداری و میخوای بری

باشد حرفی نیست...

من که دوست دارم نمیزارم بری...

خدایا!

دستانی را در دستانم قرار بده

که پاهایش با دیگری پیش نرود...

لعنت به من كه ساده دل بريدم....لعنت به من كه دردتو نديدم

لعنت به من كه پاي تو نموندم....لعنت به من كه قلبتو شكوندم

روياي تو شده جدايي از من....همنفسم بيا بمون پيش من

خودت ميدوني كه سهم ما نيست....جدايی و بريدن و شكستن

چشماي من پر از اشك شب و روز....حق ميدم بهت تو اتيش عشق من نسوز

برو با کسی كه تو روياهاته....ولي بدون قلب منم باهاته

روياي تو كابوس شب هاي من....دليل خنده هات حرف دل من

ميخواي بري ،برو كنار اون كه....حرفاش دروغه گل تنهاي من

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه

 وقتی چیزی نمیگی من مرده ام .... به نسیم صدای خوش و روانت ، گاهی تکان میخورم .... همین!!

دلم بهانه ات را می گیرد ... 

چقدر امروز حس می کنم نبودنت را ...

صدایت در گوشم می پیچد و من می گویم :

" جانم؟ .... مرا صدا کردی؟! "

 

من دیوانه ان لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی....... 

محکم در اغوشم بگیری و شیطنت وار ببوسیم.....

و من نگذارم..... 

عشق من بوسه با لجبازی بیشتر میچسبد....!!

 

 

  هیچکس نمیتواند چیزی که مال توست را بگیرد

   و تمام دنیا نمیتوانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند...

دلم تنگ شده برا روزایی که:


شبا اس میدادی" مال خودمی"


روزا بیست بار اس میدادی" دوست دارم"


ولی قهر میکردم،قبل از اینکه بخوابی اس میدادی" آشتی نکردیمااااااا "


"
هنوز قهری "

 

کاش نمیگذشت آن لحظه که در آغوشت بودم ،

 کاش نمیگذشت لحظه ای که خیره به چشمانت بودم

دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی ،

 سرت بر روی شانه هایم باشد و همزبان دل گرفته ام باشی

دلم گرفت وقتی که رفتی ،

 چگونه سر کنم لحظات دور از تو بودن را …

 جاگذاشته ام دلی

هرکه یافت

مژدگانی اش تمام “زندگی ام”

 

چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی

وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :

" نــــذار برم "

یعنـــــــی بــرم گــــردون

سفــــت بغلـــــم کـــن

ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و

بگــــــو :

"خدافــــظ و زهــــر مـــار"

بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ

مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!

مــــــگه الکیــــــــه!!!!"

چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!

چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری...؟!!

شـبــهـــا زیــــر دوش آب ســــــــرد

 


رهــــا میکـــنـم بـغـــــض زخـــمـهــایــم را

 


در حالی که هــــمــــه میگویند :

 


خــوش به حـــالــَــش …

 


چه زود فــــــرامــــــوش کـــرد.

دوستت دارم !
گفتنش ساده است
شنیدنش هم
اما فهمیدنش
دشوارترین کارِ دنیاست این روزها
اما همین دشواری زیباست !
زیباست برایِ خاطرِ اطمینانِ دلت
که بفهمد
هر آواره ای عاشق نیست
هر رهگذری مجنون
و تو لیلیِ خاطره هایِ هرکس نخواهی بود !
دوستت دارم ساده ترین دشوارِ دنیاست
برایش باید از
من
گذشت
باید به
ما رسید
باید به
عشق
رسید

 

نمیدونم چرا وقتی این همه بازی تو دنیاست!
ادمها بااحساس هم بازی میکنند!!!

بعضی وقتا انقد از آدمابدم میاد که آرزو می کنم کاش انسان نبودم


بعضی وقتا انقد از زندگی و مسیر یکنواختش خسته میشم که

از قصد خودمو به درو دیوار مسیر میزنم تا یه تنوعی بشه

بعضی وقتا انقد دلم میشکنه که حتی خورده شیشه هاشم نمیشه جمع کرد

بعضی وقتا انقد تنها میشم که واسه فرار از هیاهوی سکوت اطرافم دوست دارم بمیرم

الان هم یکی از همون بعضی وقتاست  الان همه اون بعضی وقتا باهم اومدن سراغم

دیگه تحمل ندارم  داغونم  دارم دیونه میشم

هرروز بیشتر از دیروز از خودم بدم میاد

واسه فرار از خودم هر جایی حاضرم برم حتی جهنم

 

 

دستای من سرده یعنی که من تنهام

یعنی ازت دورم یعنی تورو میخوام

دستای من سرده یعنی که دل تنگم

یعنی برای تو با گریه میجنگم
 
به عشق تو قسم به جون تو
 
میمیرم واسه چشمای قشنگت

 

 

 

من که باورم نمیشه رفتی از توخاطراتم

 

من که گفتم تا همیشه تا جهنمم با هاتم

باورم نمیشه کارات این تو اون ادم قبلی نیست

من ساده , فکر میکردم کسی جز من تو دلت نیست

 

 

باز این غم ِ پُرحرف آمد …
چیزهای غمناک می‌گوید ! حوصله ندارم ،
می‌گویم: نگو ..
مراعات نمی‌کند !
از جا می‌جـَهـَـم ،
یقه ‌اش را مُشت میکنم ،
به دیوار میچسبانمش ، غمگین نگاهم می‌کند
بس که غمگین است !
دلم برای غمَم می‌سوزد .. رهایش می‌کنم بـِــرَوَد .. گریه می‌کند.. میرود..
عجب حکایتی است !

 

 

 


اگر فاصله ها باعث بشه نتونم ببینمت مهم نیست !

” حس داشتنت ” به قشنگیه دیدنته .

 

 

 

وقـتی از چـشمِ کـسی بیُــفتی ،
مثلِ یــک قـــطره اشک ..
دیگه فــرقـی نمیــکنه کجـــا بـــاشی !؟

گوشه ی چشم ..
رویِ گونه ..
و یا ..
رویِ خــاک !
تـــو دیـگه چــکیــدی…

 

 

 

لباسی از جنس نوازش مردانه میخواهم

چه حریریست این پوشش اغوش....

 

 

بـا مـن بمــان...

آنان که رفتنشان را طاقت آوردم


تــــو "
نـبـودنــد....

 

 

 

خط به خط تمام گفتــــه هایم را...

خواســـته هایم را...

امــــــــــا...

امـــــا ... برای دیگری

عزیــزم چه زیبـا اجـــرا میکنـی ...

 

هَرکســــــــ یا  " شبـــ"  میمیرد یا " روز "


امــــــــا منــــــــ ...


" شبــــــانهــــ روز "

 

 
باز دلم از این هوای نه سرد و نه گرم پاییز گرفت فصل خزان است و من باز مثل همیشه دلم برات تنگ شد بگو کجایی ..
کجا باید دنبال رد پایت بگردم اصلا دلت برای جایی که روزی برای تو" وطن بود تنگ میشه یا نه اصلا دلت برای من تنگ میشه ؟؟؟
دلم می خواست بعد ان همه دل دلی که برای رسیدن به تو"می کردم حالا در اغوشت باشم نه اغوش تو" خیلی برام زیاده حداقل شعر هایی که برایت فرستادم را می خواندی و ته دلت به من می گفتی دوست دارم...
عزیز جانم! باز با من حرف بزن بگو که هنوز دلت پیش منه..کمی انصاف داشته باش قهر نکن ..
چقدر دلم برای روزهایی که تو" در ایران بودی و من دزدکی به عکست نگاه می کردم تنگ شده ..
هر جایی که هستی ارزو می کنم خوش باشی و هرگز به یاد من نیفتی اگر چه دلم برایت تنگ شده برایت ارزوی خوشبختی می کنم..
از صمیم قلب برات می میرم؟!
تعداد صفحات : 18