جای خالی...

جآی خآلیِ تُو رآ بآ عَروسَکی پُر کَردِه اَم
هَمآنَند تُوست
مَرا دوست نَدآرَد
دِلَش بَرآیَم تَنگ نِمی شَوَد
اِحسآس نَدارَد
اَمآ هَرچِه هَست، دِلَم را نِمی شِکَنَد.

نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر، این آشوب درونم مرا می کُشد.

شاید روزی برسد که پشیمان شوی
از ترک کردن من و فراموش کردن خاطراتم
اگر اینچنین شد باز به سوی من برگرد
چون من هیچ گاه فراموشت نمیکنم
همیشه جایت کنارم خالی ست.

هی رفیق
زیادى خوبى نکن
انسان است، فراموشکار است
از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند
پشت مى کند به تو، به گذشته اش
حتی روزى میرسد که به تو میگوید: شما.

بعد از تو
خیلی سخت خوابم می برد …
مثل دیشب
امشب
که هرچه تمرکز می کنم صدایت یادم بیاید
نمی شود …
و
آرزو می کنم
کاش بودی
فقط
اندازه ی یک ” شب بخیر ” کوتاه الکی !
کاش بودی …

شاید بگذرم از تو

اما حساب لبهایت از تمام تو جداست

الکی ست مگر

من از آن لبها دوستت دارم شنیده ام

حالا که می روی
چشمانم را بگیر
فردای رفتنت دیدن
ندارد

 

چــرا مــرا بـه شهــربآزی آوردی ؟ مــن اصـلآ بازی کــردن بـلد نیســتم ...

بــآخــتن کــه بــه رخ کــشیــدن ندارد ! خـــدایـــآ بــه مــن نخــــند !!!

چه غروبی بود        چه شبی خواهد شد…

                  ***

من و تو

         دست ها در هم گره     چشم ها در هم تنیده

کنار امواج وحشی

                 کنار آن شراره های داغ

   بعد از آن آب تنی طلایی

          ***

 

و حال عطر شب بوها

                “سمفونی جیرجیرکها”

نوای گیتار بیگانه ات      با همراهی صدای من

    طعم بستنی بهارنارنج ِ تابستانی

          جای ستارگان خالی

                 کمی هم نور مهتاب

شاید وقتش فرا رسیده

              شکستن همه ی ِ استقامت ها

نقـش یـــک درخــت خشک را

در زنـدگی بازی میکـنم !

نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم

یا هیزم شکن پـیــر!

آمدنت بدون سلام بود…

رفتنت بدون خداحافظ

چهـ جالب…

نهـ سلام بلد بودیـ …

نهـ خداحافظ

تنها که باشیــ …

خوردن قطرات باران به شیشهـ …

بی قرارت می کند…

بارش آرام برفــ …

بی قرارت می کند…

برگ ریزانــ …

بی قرارت می کند…

وزش نسیم بهاریــ …

بی قرارت می کند…

تنها که باشیــ …

تمام هواهای دو نفرهـ

بی قرارت می کند…


 

دیدید...!!!

نوشته‌هایی هستند که خواندنشان سنگین است
حالت را عوض می کنند. ضربان قلبت را بالا میبرند

و پُراند از غم ِشیرین...

دوست داری مرورشان کنی
و بعد هم یادداشتی پایش بنویسی .

اما بعضی نوشته‌ها سنگین‌تر‌اند...

نمیتوانی بیش از یکباربخوانیشان.

خط به خط که پایین میروی کلماتش ...

آوار میشوند بر سرت...

بر شانه‌هایت سنگینی می کنند "

بس که درد دارند بس كه تو را نوشته‌اند.

در پایان حرفهایم...

دلم پُر بودنی میامو اینجا خالیش میکنم...

بعضیا میگن نوشته هام غمگینن..
ببخشین اگه نوشته هام درد دارن...
میدونم ...

بعضی از نوشته ها" انگار تو را نوشته‌اند...

٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠

واقعي بوديم ، باورمان نكردند ،

مجازي شديم ، فيلترمان كردند !

و چه دنيايي ساخته‌اند براي ما نسل سوخته ...


برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید


(عزیز دل من) مهربانم!

 امشب با چشم هایت حرف دارم...

امشب حرف های دلم را سطر به سطر برایت میخوانم...

مهربانم ، نمیدانم تو را به اندازه نفسم دوست دارم!

یا نفسم را به اندازه تو؟

 فقط میدانم زندگیم تکرار دوست داشتن توست!

    و قلب من !!!

 جايگاه رفيقي است که شقايقها حسرت آن را مي خورند.

وقتیکه کسی را واقعا دوست داری !

یک دوست داشتن واقعی!

بدون دروغ بدون غرور، بدون ریا!!!

می تـــــــوانی!!!

با او خود خودت باشی!

می توانی دردهایت را هر چقدر ناچیز...

 بی خجالت با او در میان بگذاری!

وقتیکه کسی را با تمام وجودت دوست بداری...

آغوشش سایگاه آرامی خواهد بود...

تا خستگی ات را با او به فراموشی بسپاری.

هر وقت دوست داری در آغوشش بگیری...

 بی هر مناسبتی بوسه بارانش کنی!

شانه هایش رابا بی سروسامانی ات سهیم کنی...

اشکهایت رابانوک انگشتانش محو...!

عزیزترینم...مهربانم !

مي خواهم براي تو كه بهتريني...

 بهترين دوستي باشم كه تاكنون داشته اي.

مي خواهم گوش جان به سخنانت بسپارم..؛

حتي اگردرمشكلات خود غرق شده باشم،

مي خواهم رفيق و یارت باشم،

خواه توانش را داشته باشم، یاخواه نداشته باشم؟

مي خواهم به گونه اي با تو رفتار كنم كه گويي اولين روز تولد توست.

نه آن روز خاص!

تمام روزهاي سال به حرفهايت گوش خواهم داد.

در كنارت مي مانم.همیشه از دور مراقبت خواهم بود.

در مبارزه با زندگي ،

 برايت دعا مي كنم...

مي خواهم برايت بهترين مونس و همدمی باشم!

که تا کنون داشته ای...

امروز، فردا و فرداهاي ديگرتا آخرين لحظه حياتم!

مي پرسي چرا ؟!..

زيرا تو نيز معجزه ی زندگی من بوده ای و هستی...

معجزه ای که خداوند لطف وجودت را به من داده است!

مهربانم ای خوب

از با تو بودن دل برایم عادتی ساخته...

که هیچگاه بی تو بودن را باور ندارم!

و باز در پایان حرفهایـــم...

نمیدانم تو نیز همین حس را داری یا؟؟؟؟

گــــــاهی...

در زندگی هرکس بعضی هایی وجود دارند که...

 یک جور خاص دوست داشتنی،و دلنشینن..

انگار خدا جور دیگر آفریده شان...

 اصلا نمی توان که دوستشان نداشت!

اسم این دوس داشتن را عشق نمی گذارم،

شاید یک دوست داشتن عجیب است.

من اسمش را (عزیز دل کسی بودن میگذارم)...

 و تو عزیز دل من هستی!

(عزیز دل من ...) دوستت دارم همیشگی و پایدار...

نمیدانم این همان عشق هست یا نه...

ولی میدانم زندگیم به وجود تو گره خورده هست...

و بی تو نفس زندگیم میگیرد...

ساده و بی ریا میگویم دوستت دارم...

یک دوست داشتن واقعی!!!

شاید عــشــق همین باشد!!!!

 


سَــلامتـــی هرکــی کـــه
امسال ولنتایــــــن
واســـه خودش sms میفرستـــه
ولنتاینت مبارک عشقم!!!
هر کی که میره بیرون ولی تنها !!!
هرکی که شوکولاتشو میخره ولی خودش تنهایی میخوره

سلامتی آدمایی مث من

دلـــم یک شــب ِآروم میخــــواد … بــا آهنگــــی رومــــــانتیک…

چنــــد تا شمــــــع … و یک عالمــــــه تــــو

که بــه دنیــــا بگـــــــم … خــــداحـــــافـــــــظ

دنیــای مــن کســــی ست…

که در آغـــــوشش جــان میدهــــم…

یعنـــی « تــــــــــ♥ــــــو »

هرگز نشد بیایی پیشم بگیری دستهای منو


بدونی من عاشقم گوش کنی حرفای منو


تو بی وفا بودی ولی اونکه برات میمرد منم


دوست دارم دوست دارم این
کلام آخرم

چـــــــقد  خوبــــــــه

بعـــــضی از ادمـــــــا بدونن

که اگر چیـــــــزی رو به روشـــون

نمیاری "از سادگــــی نیست"

شاید دیگه اونقدر واست مهــــــم

نیستــن که روشون حســــــاس

باشــی ...

 

چه حسرتی است
عبور از کنار عابرانی که
عطر تو را میزنند
اما هیچکدام تو نیستی..!!

تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،
تنها یــــک کلمه است
...
"مےگذرد"
ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد

 

دستهــايم را محکمتر بگيـر

من هنوز هم نميخواهــم

تورا...

به دست خاطرات بسپارم...

تو زیر همه چیز زدی،

و من

فقط

زیر

گریه...

به یکدیگر دروغ نگویید

آدم است

باور می کند

دل می بندد . . .

تلخ است ،

همه فکر کنند سرت شلوغ است ،

و تنها خودت بدانی چقدر

 تنـــهایی ...


اگر هُـــــــــرم نفسهــــــــایت

به داغــــســــــتان لبهــــــــایم

گل تبـــــخــــــال بنشــــاند؛

من این تبخــــال شـــــیرین را

که تنهــــــــا یادگار توست...

به دنیــــــایی نمـــــــی بخشم!


به خود احترام می گذارم...

یک چای داغ می ریزم،

داخل زیباترین بشقاب خانه یک دانه شیرینی می گذارم،

همراه یک آهنگ دلنشین به خود می گویم:

" بفـــــــــرمایید! چایتان سرد نشود! "

و از تمـــــــــــــــام تنهــــــــاییم لذت می برم!

"فقط برو..."
ماندن همیشه خوب نیست؛رفتن هم همیشه بد نیست!
گاهی رفتن بهتر است،
گاهی باید رفت،
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت.
اگر بروی،شاید با دل پر بروی و اگر بمانی،با دست خالی خواهی ماند.
گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی نیست،با خود برد،
مثل یاد،مثل خاطره،مثل غرور
وآنچه ماندنی ست را جا گذاشت،
 مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند
رفتنت ماندنی می شود،وقتی که باید بروی،بروی!
وماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی،بمانی!
برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند.
برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوشِ دل کسی که شکستن غرورت برایش از شکستن سکوت آسانتر باشد!
عشقت را بردار و برو،
خوب برو،
زیبا برو،
شاد برو،
شاد از این باش که اگر ترا او نشناخت،عشق شناخت!!!
برو،فقط برو....!!!

وقتی تنها باشی از تعطیل بودن هیچ روزی ذوق نمیکنی!

همیشه تو تعطیلات تنهایی آدم چند برابر میشه...

آنچه میخواهیم, نیستیم و آنچه هستیم, نمیخواهیم

آنچه دوست داریم, نداریم و آنچه داریم ,دوست نداریم

وعجیب است که هنوز به زندگی امیدواریم!

مــــــــــــــــــا،

نسلـــــــــــی هستیم کــــــــه،

بهتـــــــــریـن و مهمتریــــــن  حـــــــــــــرفهـــــــــــــای

زندگـــــــــــــــمان را نگــــــــــفتیــــــم....

تایـــــــــــــــــــــپ کــــــــردیــــــــــــــــم!!!!!!!!!

 

 

همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی

وقتـــی بغــــض میکـــُنی

وقتـــی دآغونــــی

وقــــتی دلــِت شکــــستـه

دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ

انقــــدر حــرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگــی :

"بیخـــیال" :(

دلم لحظه ای را می خواهد !

که تو باشی ...

همین کنار نزدیک به من

درست روبروی چشم هایم

همنفس نفسهایم

خیره شوم به لبهایت

دست بکشم به تک تک اعضای صورتت

بعد چشمهایم را ببندم و ...

" ببوسمت "

آن لحظه دنیای من تمام می شود .

" به خدا که واقعاً تمام می شود "

نفس نمیکشد هوا

قدم نمیزند زمین

سکوت میکند غزل

بدون تو یعنی همین...

روزی می رسد که دوباره از کنار هم عبور می کنیم...

و آن روز ...

تــــــــــو فقــــــــطـ یـــــــــک...

غریبه آشنایی...

 

میگی دوستم نداری و میخوای بری

باشد حرفی نیست...

من که دوست دارم نمیزارم بری...

یــــه زمـــــــــانی ؛

من و تو میشدیم مــــــــا ...

حالا؛ تو و او میشین شمـــــــــا...

مـــن هم به سلامت...!!!

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی

آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی

که:
یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم

که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....

خدایا!

دستانی را در دستانم قرار بده

که پاهایش با دیگری پیش نرود...

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه

 دیگر نه "شلوار پاره" نشانه ی "فقر" است ....


نه "سکــوت" علامت "رضــایت"....

دنــیـــــــــــــــای غـــریـبـیــست

ارزشـــــــــــها "عـــــــــــــــــــوض" شـده اند

و "عـــــوضــــــــــی هــا"، بــا ارزش......
 
 

 

امروز هم دلم از نبودت درد میکرد.

پشیمونم از رفتنت...

پشیمون...

میفهمی؟؟؟

کاش برگردی...

...چقدر خوش خیالم.

 گاهي سخت مي شود 

دوستش داري و نمي داند 

دوستش داري و نمي خواهد 

دوستشداري و نمي ايد 

دوستش داري و سهم تو از بودنش 

فقط تصويري است روياييدر سرزمين خيالت 

دوستش داري و سهم تو

از اين همه ، تنهايي است

 

مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام ..!

مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــک نــگــاه ..

یـــک لبـــــخـنـــد ...

بــه بــازی میـــــگیــــری ..!

مــــــی گـــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت ، شـــیطنـــت هــــایت ..

و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم ..

مــــــی گویند ســــاده ام ..!

اما مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم ...

همیـــــــــن!

و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد ..!!
همیـــــــــن!

چقدسخته تو هق هق گریه هات

نفس کم بیاری وعشقت ب یکی دیگه 

بگه  ""نفسم""

شـبــهـــا زیــــر دوش آب ســــــــرد

 


رهــــا میکـــنـم بـغـــــض زخـــمـهــایــم را

 


در حالی که هــــمــــه میگویند :

 


خــوش به حـــالــَــش …

 


چه زود فــــــرامــــــوش کـــرد.

بعضی وقتا انقد از آدمابدم میاد که آرزو می کنم کاش انسان نبودم


بعضی وقتا انقد از زندگی و مسیر یکنواختش خسته میشم که

از قصد خودمو به درو دیوار مسیر میزنم تا یه تنوعی بشه

بعضی وقتا انقد دلم میشکنه که حتی خورده شیشه هاشم نمیشه جمع کرد

بعضی وقتا انقد تنها میشم که واسه فرار از هیاهوی سکوت اطرافم دوست دارم بمیرم

الان هم یکی از همون بعضی وقتاست  الان همه اون بعضی وقتا باهم اومدن سراغم

دیگه تحمل ندارم  داغونم  دارم دیونه میشم

هرروز بیشتر از دیروز از خودم بدم میاد

واسه فرار از خودم هر جایی حاضرم برم حتی جهنم

 

 

دستای من سرده یعنی که من تنهام

یعنی ازت دورم یعنی تورو میخوام

دستای من سرده یعنی که دل تنگم

یعنی برای تو با گریه میجنگم
 
به عشق تو قسم به جون تو
 
میمیرم واسه چشمای قشنگت

 

 

سخت است درک کردن پســ ـری که غــ ـــم هایـــــ ـش را

خودش میـــ ــداند و دلش ...

که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛

که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...

بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس

جز همان پســـ ـــر  نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...

که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ... از باخـــــــــ ــــــــتن ...

از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...

از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...

از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی

 

دارم از غصه میمرم

خدایا کاری کن که برگرده

این بار قدرشو میدونم

این بار میگم که دوسش دارم خدایا ...

تعداد صفحات : 16
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد