اهای اونای که چشماتون مثل فانوس دریایی میچرخه!

هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه ,
 
 
دوستــ♥ ــت داره ... مراقــــــبته ...

و نگرانــــــــــــت میشــه ...!

چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...

مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...


وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی ......!



اگر هُـــــــــرم نفسهــــــــایت

به داغــــســــــتان لبهــــــــایم

گل تبـــــخــــــال بنشــــاند؛

من این تبخــــال شـــــیرین را

که تنهــــــــا یادگار توست...

به دنیــــــایی نمـــــــی بخشم!


به خود احترام می گذارم...

یک چای داغ می ریزم،

داخل زیباترین بشقاب خانه یک دانه شیرینی می گذارم،

همراه یک آهنگ دلنشین به خود می گویم:

" بفـــــــــرمایید! چایتان سرد نشود! "

و از تمـــــــــــــــام تنهــــــــاییم لذت می برم!

"فقط برو..."
ماندن همیشه خوب نیست؛رفتن هم همیشه بد نیست!
گاهی رفتن بهتر است،
گاهی باید رفت،
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت.
اگر بروی،شاید با دل پر بروی و اگر بمانی،با دست خالی خواهی ماند.
گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی نیست،با خود برد،
مثل یاد،مثل خاطره،مثل غرور
وآنچه ماندنی ست را جا گذاشت،
 مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند
رفتنت ماندنی می شود،وقتی که باید بروی،بروی!
وماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی،بمانی!
برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند.
برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوشِ دل کسی که شکستن غرورت برایش از شکستن سکوت آسانتر باشد!
عشقت را بردار و برو،
خوب برو،
زیبا برو،
شاد برو،
شاد از این باش که اگر ترا او نشناخت،عشق شناخت!!!
برو،فقط برو....!!!

من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی...
و محکم در آغوشم بگیــری ...
و شیطنت وار ببوسیم ...
و من نگذارم...

عشق من ...

بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!

روزگاري عاشقم بود دگر نيست كه نيست

يادي از من در دلش اكنون دگر نيست كه نيست

عشق پاكي بود و يك دنيا صفا در بين ما

اما اكنون اثري از آن همه روزهاي خوب نيست كه نيست

در كنار من تو بودي و فقط عشق تو بود

اما افسوس اثري از تو دگر نيست كه نيست

دست گرمي بود و يك دنيا صفا در دست تو

حلقه اي در دست من بود دگر نيست كه نيست

روزي مي آيد كه برگردي پشيمان نازنين

اما افسوس اثري از من مگر در زير خاك نيست كه نيست

مـهـربـانـي تـا کـــــــي ؟؟

بـگـذارسـخـت باشم و سـرد...

بـاران کـه بـاريــد… چـتـر بـگـيـرم و چـکـمـه !!

خـورشـيـدکـه تـابـيـد … پـنـجـره ببـندم و تـاريـک ، اشـک کـه آمـد …

دسـتـمـالـي بـردارم و خـشـک

او کـه رفـت نـيـشخـنـدي بـزنـم و سـوت !!!

ای اشک ، گرم و آرام ببار

برگونه بیمار من 

ای غم ، تو هم لذت ببر

از این همه آزار من

 

دیدی دلم شکست

دیدی که این بلور درخشان عمر من

بازیچه بود؟

دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من

از دست کودکی که ندانست قدر ان

افتاد بر زمین

دیدی دلم شکست؟

 

هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دست های من را هم به دست های تو برساند

 

 

چه عاشقانه است این روز های ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

تعداد صفحات : 81
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 81 صفحه بعد